بعد از اون هیجان عجیب و غریب پذیرفته شدن از دانشگاه تورنتو، یک آرامش موقت بهم دست داد. اما این آرامش زیاد طول نکشید، چون سهیلا سریع بهم پیام داد: “آرمان جان، تبریک رو گذاشتیم برای بعد از دریافت ویزا! الان وقت استراحت نیست. مرحلهی ویزای دانشجویی (Study Permit) مهمترین و حساسترین مرحلهست.”
و بله، کاملاً حق با سهیلا بود. پذیرش گرفتن نصف داستان بود، نصف دوم، گرفتن تأیید دولت کانادا برای ورودم بود.
تیم مهاجربال، یه چک لیست جامع و دقیق برام فرستاد که توش، ریز به ریز مدارکی که برای سفارت کانادا نیاز بود، مشخص شده بود. لیست اونقدر طولانی بود که اولش سرم سوت کشید: فرمهای درخواست، عکسهای استاندارد، نامهی پذیرش (LOA)، گواهی عدم سوء پیشینه، مدارک شناسایی و تحصیلی و از همه مهمتر، اثبات تمکن مالی!
هرچند که من فاند کامل گرفته بودم، اما برای سفارت لازم بود که من نشون بدم برای سال اول یا حداقل برای بخشهایی از هزینهها، منابع مالی دارم.
اینجا بود که خانواده دوباره وارد عمل شدن. بابا با نگرانی پرسید: “آرمان، واقعاً این همه مدرک میخوان؟ مطمئنی چیزی رو جا ننداخته باشیم؟”
من لبخند زدم و گفتم: “بابا، نگران نباش. این مرحله دیگه کاملاً دست مهاجرباله. ما فقط مدارک رو جمع میکنیم، سهیلا جوری اونها رو تنظیم و آپلود میکنه که هیچ جایی برای بهانه گرفتن باقی نمونه.”
در همین حین، سحر هم بیکار نبود. اون روی بخش مهمتری کار میکرد: Study Plan (برنامهی تحصیلی) که باید همراه درخواست ویزا ارسال میشد. این نامه، در واقع یک توضیح متقاعدکننده برای افسر ویزا بود که نشون میداد من واقعاً یک دانشجوی جدی هستم و هدفم از سفر به کانادا، صرفاً تحصیل است، نه پنهان شدن و موندن!
سحر بهم گفت: “آرمان، توی این نامه باید دقیقاً به سوالات افسر ویزا جواب بدی. چرا کانادا؟ چرا این دانشگاه؟ چرا این رشته؟ و مهمتر از همه، چرا بعد از دکتری برمیگردی؟”
چرا برمیگردی؟ این سوال سختترینش بود. چون ته دلم میخواستم بمونم و اقامت بگیرم! اما سحر بهم یاد داد که چطور باید جواب بدم: “باید نشون بدی که بعد از گرفتن این تخصص پیشرفته، چقدر برای کشور خودت ارزشمند میشی و چقدر فرصتهای شغلی خاص برات ایجاد میشه که حتی بالاتر از سطح ایران هست. این یعنی پلن بازگشتت قویه.”
سحر و سهیلا بارها و بارها مدارک من رو مرور کردند. سهیلا متخصص پیدا کردن اشکالات ریز بود. یک بار بهم گفت: “آرمان، این گواهی تمکن مالیت تاریخش یک روز از اون چیزی که ما لازم داریم قدیمیه. باید به بانک بگی با تاریخ امروز برات بزنه. کوچکترین نقص، باعث تأخیر میشه.”
بالاخره، همهی مدارک جمع شد. سهیلا همه چیز رو آنلاین سابمیت (ارسال) کرد. بعد از اون، مرحلهی انگشتنگاری (Biometrics) رو در دفتر وک انکارا انجام دادم.
حالا، من و تیم مهاجربال، فقط باید منتظر میموندیم. پرونده رفته بود دست افسر ویزا. لحظهها، کندتر از همیشه میگذشتند. هر روز که میگذشت، من هیجانزدهتر و البته نگرانتر میشدم. داشتم به این فکر میکردم که وای، اگه ریجکت بشم چی؟
درست در اوج این نگرانیها، سحر بهم پیام داد: “آرمان، آروم باش. مدارک تو بدون نقص ارسال شده. تجربهی ما میگه تو با فاند کامل از دانشگاه تورنتو، پروندهی خیلی قویای داری. ما کارمون رو درست انجام دادیم، تو هم تلاش کردی. دیگه بقیش دست خدای ما و دولت کاناداست! صبور باش.”
ادامه دارد…




