داستان های مهاجربال – فصل آرمان – قسمت سوم: نبرد بزرگ آیلتس و شکار استادمهاجربال2025-10-18بعد از اون تماس پر انرژی با سحر، دیگه همهچی جدی شد. انگار یه نقشهی راه روشن جلوم بود و ... ادامه مطلب
داستان های مهاجربال – فصل آرمان – قسمت دوم : صدای آرامش از آن سر دنیامهاجربال2025-10-16بالاخره اون روز رسید. همهی استرس دنیا رو داشتم، اما یه جور هیجان عجیب هم ته دلم بود. قرار بود ... ادامه مطلب
داستان های مهاجربال – فصل آرمان – قسمت اول: شروع یک فکر بزرگمهاجربال2025-10-14سلام! اسم من آرمانه. اگه بخوام یه معرفی رسمی کنم باید بگم که یه پسر ۲۷ سالهی تهرانیام که تازه ... ادامه مطلب